
بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد
دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید
همی بوسم خاکی را که بوی کربلا دارد . . .
.
سفر کردم به دنبال سر تو / سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر / به جرم این که بودم خواهر تو . . .
.
اربعین آمد و اشگم ز بصر می آید / گوییا زینب محزون ز سفر می آید
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست / کز اسیران ره شام خبر می آید . . .
.
چهل روزه که بوی گل نیومد / صدای چهچه بلبل نیومد
چهل روزه چهل منزل اسیرم / غم چل ساله گویی کرده پیرم . . .
.
باز عاشوراییان پیدا شدند / باز هم سوداییان شیدا شدند
اربعین غصه های گل کجاست / اربعین ناله بلبل کجاست
اربعین عشق، عباست چه شد / اربعین، فریاد احساست چه شد . . .
.
باز دلم خون شد و چشمم گریست / آنکه درین روز چون من نیست کیست؟
باز دگر باره رسید اربعین / جوش زند خون حسین از زمین . . .
.
بار بگشایید اینجا کربلاست / آب و خاکش با دل و جان آشناست
اربعین است اربعین کربلاست / هر طرف غوغایی از غم ها به پاست . . .
نظرات شما عزیزان:
|